معنی انتظار و نا امیدی

حل جدول

انتظار و نا امیدی

نومیدی، یاس

فارسی به عربی

لغت نامه دهخدا

امیدی

امیدی. [اُ] (اِخ) از شاعران استانبول است و دیوانی بترکی دارد. وی به سال 946 هَ.ق. درگذشته است. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1040).

امیدی. [اُ] (اِخ) علیقلی بیگ. صاحب فرهنگ سخنوران بنقل از مقالات الشعراء (ص 14) وی را از شاعران قرن دهم هجری شمرده است.


امیدی رازی

امیدی رازی. [اُ دی ِ] (اِخ) رجوع به امیدی طهرانی شود.


انتظار

انتظار. [اِ ت ِ] (ع مص) چشم داشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (مصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). ترقب و توقع. (از اقرب الموارد). چیزی را چشم داشتن. (غیاث اللغات) (آنندراج). ارتقاب. توقع. تربص. ترقب. (از یادداشت مؤلف). || درنگ کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مکث. لبث. (از یادداشت مؤلف). || (اِمص) نگرانی و چشم داشتگی و برمر و برمور و پرمر و پیوس و امیدواری. (ناظم الاطباء). چشم داشت. چشم داشتگی. نگرانی. (از فرهنگ فارسی معین). ترقب. ترصد. تربص. پرموز. پرموزه. پرمون. چشم براهی. چشم درراهی. الچخت. (از یادداشت مؤلف):
این مراد عاجلش حاصل کند بی اجتهاد
وآن هوای آجلش حاصل کند بی انتظار.
منوچهری.
من که بوالفضلم و قومی بیرون طارم بدکانها بودیم نشسته در انتظار حسنک. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 180).
بخورد صبر مرا انتظار وعده ٔ وصل
که صبر دل شده پنبه ست و انتظار آتش.
ادیب صابر.
آزرده ٔ بار انتظارم
مشناس چو انتظار باری.
عمادی شهریاری.
در مصر انتظار چو یوسف بمانده ام
بسیار جهد کردم و کنعان نیافتم.
خاقانی.
دادم بباد عمری در انتظار روزی
این داغ ناامیدی بر انتظار من چه ؟
خاقانی.
بر بوی همدمی که بیابم یگانه رنگ
عمرم در آرزو شد و در انتظار هم.
خاقانی.
بانتظار اشارات تو که هان فردا
دلم نماند بجای و چه جای گفتار است ؟
خاقانی.
فرق است میان آنکه یارش در بر
با آنکه دوچشم انتظارش بر در.
سعدی (گلستان).
سرم از خدای خواهم که بپایش اندر افتد
که در آب مرده بهتر که در انتظار آبی.
سعدی.
خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست
ساقی کجاست گو سبب انتظار چیست ؟
حافظ (دیوان چ قزوینی - غنی ص 45).
چه خوش باشد که بعد ازانتظاری
بامّیدی رسد امّیدواری.
جامی ؟
آنانکه دست جود و سخاوت گشاده اند
بی انتظار آنچه بگفتند داده اند
زین بیش انتظار مفرمای بنده را
بر مرگ انتظار برابر نهاده اند.
؟
- اطاق انتظار، اطاقی که ارباب رجوع را در آن جای دهند تا بنوبت هر یک را جدا پذیرند.
- انتظار خدمت، کارمند وزارتخانه یا اداره ای را بعللی موقتاً از کار برکنار کردن. (از فرهنگ فارسی معین).
- امثال:
اگرچه آفت عمر انتظار است
چو سر با وصل دارد سهل کار است.
؟ (از امثال و حکم مؤلف).


امیدی طهرانی

امیدی طهرانی. [اُ دی ِ طِ] (اِخ) ارجاسب یا مسعود. از شاگردان حکیم معروف جلال الدین دوانی بوده و در قصیده سرایی مهارت داشته و با شاه اسماعیل صفوی معاصر بوده است. بر سر آب مزرعه ای که در ری داشته منازعه کرده و در میان جنگ و جدال شهادت یافته است و این کار بتحریک قوام الدین نوربخشی بوده است. در دانش طب نیز مهارت داشته. بیشتر اشعار او در مدح بوده بخصوص در مدح امیر یاراحمدملقب به نجم ثانی وزیر شاه اسماعیل اول، از وی قصایدی در دست است و گویند هر قصیده ای که در مدح وی میگفت سی تومان تبریزی صله می یافت. صاحب تذکره ٔ میخانه که بیشتر اشعار او را مطالعه کرده بوده طرز سخن او رامتشابه طرز ظهیر فاریابی یافته است و باز همین مؤلف می نویسد: اگرچه بروش سلمان ساوجی آشنایی بیشتر دارد بهتر از او سخن سروده است. ساقی نامه ای نیز دارد که در تذکره ٔ میخانه آمده است و اول آن این بیت است:
حریفی که این نیلگون خُم از اوست
شراب طهور و سقاهُم از اوست.
صاحب تذکره ٔ نصرآبادی بیت مشهور زیر را بدو نسبت میدهد:
کتاب فضل ترا آب بحر کافی نیست
که تر کنی سر انگشت و صفحه بشماری.
و می نویسد این بیت از قصیده ایست که در مدح علی (ع) گفته است. مقداری از اشعار او در ضمن کتب خطی کتابخانه ٔمجلس شورای ملی و موزه ٔ بریتانیا موجود است. در تاریخ وفات وی اختلاف است، امین احمد رازی و شاهد صادق و صاحب احسن التواریخ تاریخ وفات او را به سال 929 هَ.ق. و سام میرزا به سال 930 نوشته اند و ماده ٔ تاریخ ذیل سال وفات او را 925 یا 927 معین می کند:
نادرالعصر امیدی مظلوم
که بناحق شهید شد ناگاه
شب به خواب من آمد و فرمود
کای ز سرّ درون من آگاه
بهر تاریخ قتل من بنویس
«آه از خون ناحق من آه ».
مطلع بعضی از قصیده های وی که در مجمع الفصحا آمده اینهاست:
زهی طلعتت بر فراز رکائب
فروزان چو بر آسمان نجم ثاقب.
کنون کز سر سرو وپای صنوبر
کشد مرغ مرغوله و لاله ساغر.
تو ترک نیم مستی من مرغ نیم بسمل
کار تو از من آسان کام من از تو مشکل.
از کجا میرسی ای هدهد فرخنده قدم
ای تو تاج سر و سرحلقه ٔ مرغان حرم.
(از مجمعالصفحا چ سنگی ج 2 ص 7 و 8) (از تذکره ٔ میخانه چ احمد گلچین معانی ص 141) (از تاریخ ادبیات ایران ادوارد براون ترجمه ٔ رشید یاسمی ص 154) (از تذکره ٔ نصرآبادی ص 526) (از الذریعه قسم 1 از جزو 9 ص 97). و رجوع بتمام مآخذ مذکور و فرهنگ سخنوران شود.


نا

نا. (اِ) مخفف «ناو» است در ناخدا. رجوع به ناخدا شود. || و به معنی نای و نی هم آمده. (برهان). نی را گویند و آن را نای نیز خوانند. (از جهانگیری و شعوری):
نئی چنگی که ناساز تمامی
تو هم نا میزن آن سازت تمام است.
شرف الدین شفروه.
سماع عاشقان تسبیح دان زیرا که خوش باشد
هر آن نوحه که صاحب ماتمی با چنگ و نا گوید.
امیرخسرو.
|| و هم مخفف نای است در ترکیبات: سورنا. کرنا. و شاید هم در کلمه ٔ گندنا؟ || و حلقوم را نیز گفته اند. (برهان). رجوع به نای شود. || طعنه و سرزنش و ملامت. (ناظم الاطباء). || به معنی آب است که به عربی ماء گویند. (برهان) (شمس اللغات). || در اصطلاح جنوب شرق ایران (کرمان) به معنی تنبوشه ٔ سفالین است. || نمور. بوی «نا» دادن یا بوی ناگرفتن. بوی چیز در نم و تاریکی مانده. بوی آردِ مدتی در رطوبت مانده. رطوبت: این نان بوی نا میدهد. بوی نم. توسعاً بوی رطوبت و چیز نم گرفته و هر بوی گنده. - و کلمه ٔ (ناکش). مرکب از «نا» بدین معنی و «کش » باشد و ناکش سوراخی است که برای رفع بوی در مستراح کنند. (یادداشت مؤلف). ناه بر وزن ماه بوی نم را گویند یعنی بوئی که از زیرزمین ها و سردابها بر دماغ خورد. تهرانی na. (برهان چ معین ص 2112). || (در تداول عام) بقیه ٔ از قوت است: آخرین قوت. ضعیف ترین حد قوت. و بیشتر قوت تحمل ترشی. اندک قوت: دلم نا ندارد. نا ندارد حرف بزند. امروز عصر دیگر دلم نا نداشت چون ترشی نخورده بودم. (یادداشت مؤلف). || رمق و گویا به معنی نفس باشد.

نا. (ع ضمیر) ضمیر است برای متکلم معالغیر (اول شخص جمع) و مشترک است در رفع و نصب و جر: ربنا اننا سمعنا. (قرآن 193/3) (المنجد).
به هرچ از اولیا گویند صدقنی و وفقنی
به هرچ از انبیا گویند آمنا و صدقنا.
سنائی.
|| رمز است از حدثنا. در کتب حدیث مخفف حدثنا است. بجای حدثنا یا اخبرنا. (یادداشت مؤلف).


نا و نوش

نا و نوش. [وُ] (ترکیب عطفی، اِ مرکب) نغمه و نی شنیدن و شراب نوشیدن و حاصل معنی عشرت وطرب است. (آنندراج) (غیاث اللغات) (از بهار عجم).


چشم انتظار

چشم انتظار. [چ َ / چ ِ اِ ت ِ] (اِ مرکب) در تداول عامه، منتظربودن و انتظار فراوان داشتن. انتظار. امید. توقع.

عربی به فارسی

انتظار

صبر کردن , چشم براه بودن , منتظر شدن , انتظار کشیدن , معطل شدن , پیشخدمتی کردن

فرهنگ فارسی آزاد

نا

نا، ما، ضمیر متکلمین، متصر بهره شد قسم کلمه،

فرهنگ معین

نا

بر سر اسم درآید و آن را منفی سازد. (به معنی بی): نا امن، ناچیز، غالباً بر سر صفت در آید: نادرست. [خوانش: (پش.)]

فرهنگ فارسی هوشیار

انتظار

چشم داشتن، امیدواری، نگرانی، ترقب و توقع

معادل ابجد

انتظار و نا امیدی

1674

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری